از بودن خسته ام. از درک واژه ی حیات ناتوانم.در اندوه خویش غرق شده ام .سرشار از تکرارم در این سکون زندگی. سر گردان بر روی دایره ی کم رنگ خلقت درجا میزنم . به نگاه آفتاب مشکوکم چرا که روزیبی رحما نه بر خورشید عالم تاب خیره شده بود. از زلالی وصداقت آب بی زارم چرا که به شفافی نگاه عباس رحم نکرد. خدایا ای ارحم الراحمین، چهل روز است که از عاشورا میگذرد قلب جهان دیگر نای تپیدن ندارد. پس غیرت آسمان کجا رفته؟ زمین چقدر گستاخانه هنوز به زندگی ادامه میدهد. یک اربعین از اوج نامردی میگذرد. یک اربعین است که سر امام آزادگان بر نیزه رفت و آسمان دیده و زمین تاب آورده. در سکوت وغم انگیز خیال بغض دلم میشکند گریه امان نگاهم را بریده است. قلبم در سینه پرپر میزند و لبان خشک عباس و حنجر خون آلود علی اصغر را آه میکشد. خداوندا اینک باز اربعین حسین آمده است. باز عرق شرم پیشانی انسانیت را نمناک کرده است . باز بشر از وجود خویش خجالت زده میشود. و باز مثل همیشه امام رئوف و مهربان ما حسین بن علینگاه بخشایشگر خویش را بر بشر میتاباند و بر حاجات ما آمین میگوید. در پناه حضرت حق زیر سایه حسین بن علی(ع) و به امید ظهور حضرت حجّت بن الحسن العسکری(عج)
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین